HonaredefaView

X
رنگ جنگ
امتیاز مخاطبان
مجموع آرا
سال تولید :
1395
موضوع : شهدا، جانبازان، رزمندگان
توضیحی کوتاه درباره اثر :

پهلوانی در گوشه ای از شهر معرکه ای گرفته و مردم را به دور خود جمع کرده است و به نقل زندگی شهید محمدرضا شفیعی می پردازد. نوجوان بسیجی که علی رغم داشتن سن پائین و مخالفت مسئولین با دست کاری شناسنامه خود راهی جبهه های جنگ می شود و در چندین عملیات شرکت می جوید.

در هنگام اعزام مادرش از او می خواهد که سالم برگردد،زیرا پس از مرگ پدر او تنها مرد خانه ی اوست و برایش آرزوها دارد.محمدرضا قول می دهد که سالم برمی گردد.

محمدرضا عازم جبهه می شود و درجریان یکی از عملیات ها زخمی شده و در بیمارستان بستری می شود ولی باز پس از بهبودی به جبهه باز می گردد و در جریان یک عملیات در حالی که از ناحیه شکم زخمی شده اسیر می گردد و پس از انتقال به اردوگاه اسرا در خاک عراق در حالی که طبق تجویز پزشکان از نوشیدن آب منع شده بود بر اثر خونریزی جراحتش با لب تشنه به شهادت می رسد و تن پاکش را در سرزمین سامرا به خاک می سپارند و مادر که چشم به راه محمدرضاست از او شکوه می کند که چرا به قولی که داده بود عمل نکرد.

شانزده سال بعد که کشورهای ایران و عراق به توافق می رسند تا تن شهدای ایرانی مدفون در خاک عراق را بازپس دهند، هنگامی که سربازان عراقی قبر شهید محمدرضا شفیعی را می شکافند تن او را سالم و دست نخورده می بینند و برای اینکه این رویداد انعکاس خبری پیدا نکند تن او را به مدت سه ماه جلوی آفتاب سوزان عراق قرار می دهند و پودر تجزیه کننده بر او می پاشند ولی درکمال تعجب می بینند هیچ عاملی نمی تواند پیکر او را بپوساند و در نهایت تن محمدرضا شفیعی سالم و دست نخورده به آغوش مادر باز می گردد و تا او بداند که محمد رضا برسر پیمان بوده و قول خود را فراموش نکرده است.

چند رسانه ای
  • مسافرای مهتاب
    مسافرای مهتاب